بیا و بس لفظ کردى است به معنى عهد و پیمان که به بیا و بس ساج نارى نیز معروف است
یعنى عهد و پیمانى که در محضر خورشید بسته شده; (1) داستان از این قرار است: وقتى که خداوند هفت تن را آفرید آنان از خداوند تقاضا کردند: آسمان و زمین، ماه و خورشید، فرشته و ملائکه، آدم و جن و شیاطین را خلق کند. خدا نیز با این شرط به آنان جواب مثبت مى دهد که تناسخ را بپذیرند و با شکل و جسدهاى مختلف به دنیا برگردند و هفت تن نیز مى پذیرند
زمانى چو بگذشت زان روزگار همان هفت تن بود طالب به یار
پس از آنکه خداوند با هفت تن بفرمود اى عندلیبان من
بیایید کنید عهد با من کنون به قامت بپوشید چند جام و دون
بنوشید بر کام زهر زمان بگردید در دهر در هر مکان
گهى با گدایان گهى با شهان بباشید در دون گردش کنان
ز پس هفتنان عرض کردى به شاه ایا پادشاه بلند جایگاه
هر آنچه شده جارى از امر تو قبول است هم مهر و هم قهر تو
اگر میل دارى به این بندگان بنا کن ز سر چتر هفت آسمان
مه و خور کند جلوه در آسمان بتابد رخشان به روى جهان
کواکب، بروجات چرخ فلک سماوات با حور و خیل ملک
ز قدرت بنا کن همه در زمان ز جن و ز انس و ز اهریمنان (2)م
شاید پیمان در حضور خورشید اشاره به این باشد که مى گویند اهل حق معتقدند حضرت على وفات نکرده بلکه به خورشید پیوسته است زیرا در اصل نیز خورشید بوده است. (3) از طرفى بنابر منابع اهل حق این بیا و بس موقعى انجام گرفته که هنوز خورشید و ماه و ستارگان آفریده نشده بودند تا در محضر خورشید قرارى صورت پذیرد
بیا و بس دیگرى نیز وجود دارد به نام بیا و بس پر دیورى (4) که منظور عهد و پیمان سلطان اسحاق است با پیروان خود که باید حتماً از قوانینى که من براى شما تهیه کرده ام پیروى کنید زیرا این قوانین ابدى است و قابل تغییرو تبدیل نیست. چنانکه سلطان خود به کردى گفته است: «اگر بیوبیون هزار خدایى، هر خدایى بیونهزار بارگایى او ناچه موچه گر کمه چه پردیور نیایى.» (5)یعنى: «اگر بى شمار خدا (صاحب کار) بیاید و هر صاحب کارى با بى شمار تشکیلات، آن عهدو پیمان مى خواهم که در پردیور نهاده شده است
عهد و پیمانى در محضر خورشید با آنکه طبق گفته خود آنان هنوز ماه و خورشید آفریده نشده بود نشان دهنده دروغ بودن آن است. همچنین تقاضاى تناسخ مردود است همانطور که خود تناسخ مردود است. بعداً در مورد تناسخ بیشتر صحبت خواهد شد
پ1 برهان الحق، نورعلى الهى، ص 33
پ2- شاهنامه حقیقت، جیحون آبادى، صص 47ـ43
پ3- دبستان المذاهب، محسن فانى، با پژوهشى از على اصغر مصطفوى (تهران، 1361) ص 240
پ4- پردیور مخفف پرداى ور است یعنى آن طرف پل، محل زندگى سلطان اسحاق در کنار رودخانه سیروان
پ5- برهان الحق، نور على الهى، ص 33
اهل حق مى گویند: در ابتداى خلقت که نه آسمان و زمین و نه عرش و فرشى بود; خداوند داخل درّى بود و آن درّ در صدفى و آن صدف در ته دریا بود. (1) جیحون آبادى در این باره چنین سروده است
نه جز حق نُبد خلقتى در وجود که فرد الصمد بود حىّ و دود
مکانش بدرّ بود و ذاتش نهان که درّ بود اندر صدف آن زمان
صدف نیز در بحر بود بکان بُدى موج دریا سراسر جهان (2)م
در ادامه مى گوید: آنگاه خداوند تصمیم گرفت که پیر بنیامین را که نام طریقت جبرئیل است خلق نماید
بپوشید بر دانه پس جام را بشد خلقت پیر بنیام را
نهادى ورا جبرئیلش به نام به هر دو جهان گشت پیر و امام
بینداخت داور و را هم به آب پرو بال بگشود و شد کامیاب
در آن بحر بر پس زدى پرّ و بال نکردى اطاعت به آن ذوالجلال (3)م
جیحون آبادى در دنباله شعر مى افزاید: پس ز اینکه خداوند جبرئیل را مى آفریند، این فرشته الهى آزادانه همه جا مى گردد و خدا را فراموش مى کند. خداوند به او مى گوید: من کیستم؟ جبرئیل جواب مى دهد نمى دانم; در این جهان غیر از من کسى نیست. در نتیجه عصیان جبرئیل خداوند به خشم آمده از درّ تجلى مى کند و برق تجلى پروردگار بال و پر او را مى سوزاند. جبرئیل مدتها در گرداب مى ماند تا این که خداوند بر او رحمت مى آورد و دو باره بروى پر و بال مى پوشاند. در نهایت خداوند به صورت پسرى زیبا آشکار مى شود و او را چنین تعلیم مى دهد که هر گاه از تو سؤال شد من کیستم، بگو تو خالقى و من مخلوقم، تو مولایى و من عبدم... پس از آن خداوند دوباره به درون درّ مى رود. پس از مدتها جبرئیل از خدا مى خواهد همدم و یارى داشته باشد; خدا دعاى او را اجابت مى کند و شش نفر دیگر از درّ مى آفریند و جبرئیل را به ریاست آنان مى گمارد که جمعاً مى شوند هفت تن
نظر کرده در خان دُرّ و گهر تنى چند خلقت نمودى ز زر
بتقدیر حق شش تن از بطن دُرّ شد ایجاد آن دم به آن کان سرّ
چو آن شش تن ایجاد شد بعد از آن شدند تابع پیر روشن زمان (4)م
جدول اسم و لقب و پست و مقام هفت تن از این قرار است
اسم لقب سمت
ش1ـ جبرئیل پیر بنیامین پیرى (ریاست)م
ش2ـ اسرافیل داود دلیلى (رهبرى)م
ش3ـ میکائیل پیر موسى دفتر دار (وزیر)م
ش4ـ عزرائیل مصطفى ــــــ
ش5ـ حور العین رمزبار خادم
ش6ـ شنطائیل مالک طیار ـــــ
ش7ـ اسماعیل ایوت (5) ـــــ
سخن از هفت تن کذایى چیزى است که از ذهن افراد منحرف براى به انحراف کشاندن ساده لوحان تراوشى کرده و الا اگر کمى عقل وجود داشته باشد پرواضح است که اگر آسمان و زمین نبوده پس دریا درکجا قرار داشته تا خدا با صدفش در ته آن جا خوش کند. خدایى که قرآن کریم و پیامبران به ما معرفى کرده اند نه جسم است و نه مکان دارد و نه قابل رویت است
پ1 سرودهاى دینى یارسان، ماشاء الله سورى (امیرکبیر، 1344) صص 75ـ73
پ2- شاهنامه حقیقت، جیحون آبادى، ص 34
پ3- شاهنامه حقیقت، جیحون آبادى، ص 36
پ4- همان مدرک، ص 42
پ5- سرسپردگان، سید محمد على خواجه الدین (تهران، کتابخانه طهورى) ص 30. سرودهاى دینى یارسان، ماشاء اللّه سورى، ص 170. شاهنامه حقیقت، جیحون آبادى، صص 51ـ50 و 384