جیحون آبادى مى گوید: قرآن سى و دو جزء بوده است. سى جزء آن در امور شرع و فروع دین بود; و دو جزء دیگر اصل و اصول دین حق است که در سینه پیامبر ثبت و ضبط بود. این دو جزء همان سرّ مگو است. پیامبر اصول و احکام شرعى را بیان کرد اما سرّ مگو را افشا نکرد
بر او گشت قرآن نزول از اله بُدى سى و دو جزء در اصطلاح
که سى جزء آن حجت شرع بود به قانون آیین آن فرع بود
دو جزو دگر اصل دین حق است به اهل حقیقت پس او ناطق است
که سرّ مگو آن بُدى در اصول بُدى ثبت در سینه آن رسول
اصول شریعت بیان کرد او زبان بست دیگر به سرّ مگو (1)م
در جاى دیگر کتمان خدایى حضرت على(علیه السلام) را سرّ مگو دانسته است
محمد از آن گشت حاجت قبول که بسپرد سر را به زوج بتول
گرفتى چنان دامن او به صدق به اوصاف او اول آمد به نطق
بگفتا على اول و آخر است خداوند در باطن و ظاهر است
جز حیدر نباشد به من کس خدا که دیدم همه اوست در دو سرا
على گفت با احمد اى نیک رو نکن کشف بر کس تو سرّ مگو (2)م
و گاهى در مقدمه کتابهایشان نوشته شده است
مطالب این کتابها سرّ مگو است براى غیر اهلش بازگو نشود. (3)م
یکى از دلایلى که اهل حق به طور شفاهى خدایى حضرت على(علیه السلام) را انکار مى کنند ولى در کتابهایشان به آن تصریح شده است، همین مسأله سرّ مگو است. بنابراین از مجموع مطالب گفته شده و سرّ مگوهاى مختلف مى توان به این نتیجه رسید که مراد آنان از سرّ مگو همان تقیه است. چون مى دانند مردم آگاه و مسلمان نه داستان سى و دو جزء بودن قرآن را مى پذیرند و نه خداى حضرت على (ع) و نه مطالبى که در کتاب هاى آنان وجود دارد
پ1 شاهنامه حقیقت، جیحون آبادى، ص 201
پ2- همان مدرک، صص 205ـ204
پ3- مجموعه رسائل و اشعار اهق حل، ص 5 از تذکرة اعلى و ص 199 از رساله درویش نور علیشاه