در مورد سئوال من جواب ایشان این است که
در پاسخ به اینکه :اگر علی را خدا نمیدانید پس بزرگانتان چه میگویند.!جواب:ما نه تنها علی را جزء خدای مطلق نمیدانیم بلکه پیامبران الوالعزم و امامان را هم جدا از ذات حق نمیدانیم و اگر زره ای بین فرمایشات آنها با نظر الهی تفاوتی باشد(که نمیتواند باشد)از معصومیت آنها صرف نظر شده است .علوم همه شان را علمی بی واسطه و متصل به علوم خداوندی میدانیم و خارج از حیطه بشری.و همه فرمایشات و دستوراتشان را مطابق و مساوی خواست و دستور الهی میدانیم
مدرک اینجانب
محمد از آن گشت حاجت قبول که بسپرد سر را به زوج بتول
گرفتى چنان دامن او به صدق به اوصاف او اول آمد به نطق
بگفتا على اول و آخر است خداوند در باطن و ظاهر است
جز حیدر نباشد به من کس خدا که دیدم همه اوست در دو سرا
على گفت با احمد اى نیک رو نکن کشف بر کس تو سرّ مگو (2)م
و گاهى در مقدمه کتابهایشان نوشته شده است
مطالب این کتابها سرّ مگو است براى غیر اهلش بازگو نشود
پ1 شاهنامه حقیقت، جیحون آبادى، ص 201
سئوال سوم
جواب ایشان
در پاسخ به اینکه بعد از هزار و یک دون بهشت و جهنمی هست یا نه .جواب:بله خواهد بود .در آیات قرآن هم تصریح شده است که بد کاران فرصت میخواهند به دنیا برگردند و جبران کنند در حالی که تا قیامت فرصتی هست .البته شما از فرصت به برزخ تعبیر میکنید.البته تاکید میکنم که فقط تعبیرو تفسیر شما چنین است.وهمه موظف به فرمانبری از شما نیست.ودر قیامت بهشت و جهنم محقق خواهد شد
در اینجا لازم است باز بنده مدارکی از کتب رهبران اهل حق ارائه کنم
عقیده اهل حق خداوند در زمان هاى مختلف به صورت انسان هاى گوناگون به میان مردم آمده است. گاه به صورت پیامبر، گاه به شکل امام و زمانى در لباس رهبران این فرقه. اعلى دین ظهور خداوند را بر روى زمین تا هفت مرتبه بر شمرده است که عبارتند از: 1ـ در جامه خاوندگار; 2ـ در لباس على; 3ـ به شکل شاه خوشین; 4ـ به صورت سلطان اسحاق; 5ـ در قیافه قرمزى; 6ـ در تمثال محمد بیگ; 7ـ در شمایل خان آتش(1)م
و در جایى دیگر ظهور و حلول على (خدا) را یک بار در زمان آدم و بار دیگر در عصر سلمان و بار سوم در عهد پیامبر دانسته و یاد آور شده فاصله بین زمان سلمان و پیامبر سیصد سال بوده است. عین عبارت داستان چنین است: «وقتى خداوند آدم را خلق کرد، جبرئیل به او گفت: مهمانى براى شما مى رسد که چشم نرگسین و ریش دو فاق دارد. روزى ناگاه شهسوار و یک نفر پیاده درویش صورت و تبرزین بر دوش در پیش آدم ظاهر گردید. ذکر آنمهمان این بود: گهى بنده، گهى خالق که ماییم که ماییم. شب ماند و صبح رفت، آدم گفت: فدایت شوم کجا مى روى؟ فرمود: اقرار باشد برویم و نیز بیاییم... تا اینکه سلمان یک روز در دشت ارژنگ همان مهمان را دید و امان کشید و (مهمان) به سلمان و عده داد که که در عهد محمد مصطفى به خانه ابوطالب خواهم آمد، آن وقت مرا خواهى دید. از آن تاریخ تا زمان حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) سیصد سال گذشته بود تا روزى حضرت رسالت پناه با اعمام خود متوجه شکار گردید و گذرشان به بیشه افتاد، ناگاه دیدند یک شیرى از بیشه بیرون آمد و یک طفلى در دهن او بود، طفل را آورد نزد حضرت رسالت پناه گذاشت و رفت، پیغمبر فرمود: آن طفل را به خانه آوردند و به حسب ظاهر اسم او را فاطمه بنت اسد گذاشتند و به جهت ابوطالب عقد نمود تا بعد آن طفل را به ابوطالب داد تا اینکه به حسب ظاهر به اسم پسر ابوطالب مولا خود را در کعبه شریف آشکار نمود.(2)
پ1- مجموعه رسائل واشعار اهل حق; ایوانف، صص 29، 54، 97، 124 و 132
پ2- همان مدرک، صص 18ـ17
..