اهل حق هر ساله مخارجى به نام نذر و نیاز یا کردار که شامل برنج، خروس، نان، قربانى و... مى باشد متحمل مى شوند و بر این باورند که مخارج مزبور نسبت به نماز ارجحیت دارد. به همین دلیل نماز را رها ساخته به نیاز پرداخته اند
بر خلاف اعتقاد به خدایى حضرت على(علیه السلام) که آن را سرّ مگو مى دانند و انکار مى کنند، در این مورد تردیدى به خود راه نمى دهند و ابراز مى دارند با وجود نیاز احتیاجى به نماز نیست چنان که قاسم افضلى در یک مقاله جهت معرفى کردن اهل حق به این امر تصریح کرده است. وى مى نویسد: «چون اهل حق نماز نمى خوانند به جاى آن مقرراتى در پر دیور از قبیل عبادات و ذکر و نیاز به وجود آمده آن را اجرا مى نمایند.»(1)م
خلاصه مطلب اینکه هرگاه سخن از نماز به میان آید طایفه مزبور خود را نیازى خوانده و به بیت زیر متوسل مى شوند
اگر نیاز نباشد نماز بى سود است اگر نیاز دهى پس نماز بیهوده است
به آقایان مى گوئیم نماز و نیاز نه تنها هیچگونه دشمنى و نزاعى با یکدیگر ندارند بلکه هر یک به جاى خود حائز اهمیت هستند. هر دو باعث تقرب به خدا مى شوند; چنانچه کسى از آن دو شانه خالى کند مستوجب آتش جهنم خواهد بود، چنانکه قرآن کریم خبر مى دهد: بهشتیان از جهنمیان مى پرسند: چه چیز باعث جهنمى شدن شما شد؟ جهنمیان پاسخ مى دهند: نماز نمى خواندیم و به بیچارگان طعام نمى دادیم.(2)م
بنابراین هر دو لازمند با این تفاوت که نماز بر همه مکلفین واجب است ولى کمک به بیچارگان توقف دارد بر ملک و مال و بر کسانى لازم است که از مال دینا برخوردار باشند، لذا بهتر است گفته شود
اگر نماز نباشد نیاز بى سود است اگر نماز بخوانى نیاز بیهوده نکنى
پ1- دایرة المعارف تشیع، ج 3 (تهران، 1371) مقاله اهل حق، ص 661
پ2- قرآن کریم، سوره مدثر: 44ـ41
جمعخانه مکانى است که اهل حق براى گردهمایى خود ساخته اند. و در آنجا نذر و نیاز و قربانى را بین خود تقسیم مى کنند مقدارى از غذا را در همانجا مى خورند و باقى را به خانه خود مى برند. جمعخانه نزد اهل حق مقدس است. در یکى از متون آنان به زبان کردى چنین آمده است: «جم کعبه شریف قبله یارانن، جم یعنى مسجد یارى یارانن، جم حل مشگل مطلب دارانن» یعنى جمیع کعبه شریف و قبله اهل حق است، جمع مسجد همیارى اهل حق است، جمع حل کننده مشکل نیازمندان است. (1)م
برپایى جمع در جمعخانه مقررات خاصى دارد بدین شرح: اشخاص جمع نشین باید مرد باشند اما زنان و بچه ها مى توانند در پشت جمع یا بیرون جمعخانه حاضر شوند. کمر خود را ببندند و کلاه یا دستمال بر سر بگذارند. هر کسى وارد جمع مى شود به طریق مخصوصى زمین را مى بوسد و با همه حاضرین در جمع دو دستى دست مى دهد و طرفین هنگام دست دادن دست یکدیگر را مى بوسند. جاى سید یا نایب سید باید رو به روى در باشد. خلیفه سمت چپ سید و کلام خوان سمت راست سید قرار مى گیرند و هر سه مى نشینند. اما خادم جلوى در روبه روى سید براى خدمت باید سر پا بایستد
وظیفه سید خواندن دعاى نذورات است. زیرا نذر اهل حق تا وقتى دعاى آن با آداب مخصوص خوانده نشود کسى اجازه خوردن آن نذر را ندارد. خلیفه کسى است که نذورات را در جمع بین حاضرین به طور مساوى قسمت مى کند. کلام خوان کسى است که سواد دارد و مقدارى از کتاب اهل حق را مى خواند، وظیفه خادم حفظ انتظامات داخلى و خارجى جمع، انجام هر گونه اوامر جمع، اعلام شروع و ختم جمع و سایر تشریفات; تکبیر مخصوص نذر را گفتن تا سید دعاى آن را بخواند، قسمت هاى نذر را از دست خلیفه گرفتن و بین جمع توزیع نمودن و امثال ذلک. جمع نشین از هنگام ورود تا موقع خروج حق هیچگونه مذاکره خصوصى و متفرقه ندارند. به محض اعلام انعقاد جمع تا اعلام ختم آن باید همگى دایرهوار دو زانو بنشینند و حق بلند شدن یا به طریق دیگر نشستن را ندارند. (2)م
فلسفه انعقاد جمع این است که وقتى سلطان اسحاق فرزند شیخ عیسى و خاتون دایراک که یکى از بزرگترین رهبران این فرقه مى باشد ادعاى خدایى کرد; برادرانش: قادر، خدر و سلامت با او مخالفت کردند. بنابراین سلطان اسحاق مجبور شد از قریه برزنجه ناحیه شهر زور بخش حلبچه شهرستان سلیمانیه مهاجرت کند و به ایران بیاید. اما برادران با قشونى از ایل چیچک او را تعقیب کردند. در ناحیه شندر کوه مرز ایران و عراق غارى پدیدار گشت سلطان و یارانش به درون غار رفتند و سه شبانه روز در آنجا توقف کردند. در این مدت قشون چیچک توسططوفانى تار و مار شدند و یا هلاک گردیدند. پس از شکست سپاه چیچک شخصى غذایى مرکب از نان، برنج و خروس تهیه کرد و به پیشگاه سلطان برد. سلطان نیز به یاران: بنیامین، پیر موسى و داود دستور داد غذا را به نیت نذر دعا دهند. از آن پس اهل حق هر ساله سه شب جمع بر پا مى کنند و با تهیه غذایى مشابه آن به جمعخانه مى روند و بامراسم خاص خود آن را صرف مى کنند. (3)م
این طایفه به جاى مسجد به جمع خانه مى روند و مى گویند: «جمع مسجد یارى یاران است» چه زمانى در جمع خانه براى خدا سجده مى شود و یا نماز اقامه مى گردد؟ مى گویند: «جمع حل کننده مشکل مطلب داران است». اگر منظور از مشکل و مطلب شکم سیر کردن باشد ممکن است والا اگر به معناى حل و فصل مشکلات افراد و جامعه باشد، این در مسجد ممکن است. این سخن امام خمینى (ره) است که «مسجد سنگر است سنگرها را خالى نکنید». چرا اینان سنگر مسجد را رها کرده و به جمع خانه پناه برده اند؟ مسجد خانه خداست. جمع خانه، خانه کیست؟ کسى که به خدا و قیامت ایمان دارد مسجد مى سازد (4) چه کسى جمع خانه مى سازد؟
پ1- سرودهاى دینى یارسان، ماشاء اللّه سورى، صص 117ـ113 پ2- برهان الحق، نور على الهى، صص 76ـ70 پ3- سرودهاى دینى یارسان، ماشاء اللّه سورى، ص 191 پ4-سوره توبه، آیه 18
بیا و بس لفظ کردى است به معنى عهد و پیمان که به بیا و بس ساج نارى نیز معروف است
یعنى عهد و پیمانى که در محضر خورشید بسته شده; (1) داستان از این قرار است: وقتى که خداوند هفت تن را آفرید آنان از خداوند تقاضا کردند: آسمان و زمین، ماه و خورشید، فرشته و ملائکه، آدم و جن و شیاطین را خلق کند. خدا نیز با این شرط به آنان جواب مثبت مى دهد که تناسخ را بپذیرند و با شکل و جسدهاى مختلف به دنیا برگردند و هفت تن نیز مى پذیرند
زمانى چو بگذشت زان روزگار همان هفت تن بود طالب به یار
پس از آنکه خداوند با هفت تن بفرمود اى عندلیبان من
بیایید کنید عهد با من کنون به قامت بپوشید چند جام و دون
بنوشید بر کام زهر زمان بگردید در دهر در هر مکان
گهى با گدایان گهى با شهان بباشید در دون گردش کنان
ز پس هفتنان عرض کردى به شاه ایا پادشاه بلند جایگاه
هر آنچه شده جارى از امر تو قبول است هم مهر و هم قهر تو
اگر میل دارى به این بندگان بنا کن ز سر چتر هفت آسمان
مه و خور کند جلوه در آسمان بتابد رخشان به روى جهان
کواکب، بروجات چرخ فلک سماوات با حور و خیل ملک
ز قدرت بنا کن همه در زمان ز جن و ز انس و ز اهریمنان (2)م
شاید پیمان در حضور خورشید اشاره به این باشد که مى گویند اهل حق معتقدند حضرت على وفات نکرده بلکه به خورشید پیوسته است زیرا در اصل نیز خورشید بوده است. (3) از طرفى بنابر منابع اهل حق این بیا و بس موقعى انجام گرفته که هنوز خورشید و ماه و ستارگان آفریده نشده بودند تا در محضر خورشید قرارى صورت پذیرد
بیا و بس دیگرى نیز وجود دارد به نام بیا و بس پر دیورى (4) که منظور عهد و پیمان سلطان اسحاق است با پیروان خود که باید حتماً از قوانینى که من براى شما تهیه کرده ام پیروى کنید زیرا این قوانین ابدى است و قابل تغییرو تبدیل نیست. چنانکه سلطان خود به کردى گفته است: «اگر بیوبیون هزار خدایى، هر خدایى بیونهزار بارگایى او ناچه موچه گر کمه چه پردیور نیایى.» (5)یعنى: «اگر بى شمار خدا (صاحب کار) بیاید و هر صاحب کارى با بى شمار تشکیلات، آن عهدو پیمان مى خواهم که در پردیور نهاده شده است
عهد و پیمانى در محضر خورشید با آنکه طبق گفته خود آنان هنوز ماه و خورشید آفریده نشده بود نشان دهنده دروغ بودن آن است. همچنین تقاضاى تناسخ مردود است همانطور که خود تناسخ مردود است. بعداً در مورد تناسخ بیشتر صحبت خواهد شد
پ1 برهان الحق، نورعلى الهى، ص 33
پ2- شاهنامه حقیقت، جیحون آبادى، صص 47ـ43
پ3- دبستان المذاهب، محسن فانى، با پژوهشى از على اصغر مصطفوى (تهران، 1361) ص 240
پ4- پردیور مخفف پرداى ور است یعنى آن طرف پل، محل زندگى سلطان اسحاق در کنار رودخانه سیروان
پ5- برهان الحق، نور على الهى، ص 33