ش16ـ روزه مرنوى و قولطاسى چه روزه اى است و چه فرقى با هم دارند؟
مرنوى یعنى غار نو، وقتى سلطان که یکى از بزرگترین رهبران و بدعت گذاران(1) این رفقه است از برزنجه عراق هجرت کرد. برادرانش با قشونى از ایل چیچک او را تعقیب کردند. هنگامى که به شندر کوه ناحیه اى در مرز ایران و عراق رسیدند غارى آشکار شد، سلطان اسحاق و سه نفر از همراهانش به درون غار رفتند و سه شبانه روز در آنجا به سر بردند تا این که قشون به وسیله طوفانى تار و مار یا هلاک شدند. سلطان به افتخار آن سه روز و آن قدرت نمایى، اهل حق را دعوت کرده که هر ساله در آن موعد معین سه روز روزه بگیرند، به همین جهت روزه مرنوى به روزه دعوات شاهى نیز معروف است، سلطان در شعرى کردى گفته است: روزه این سه روز به پاس روزه رفقاى سه گانه در غار نو مى باشد: «یاران مگردى او سوه سوى، قوشن چیچک پرى داوودى سه روزى یرى تنانم او مر نوى.»(2) یعنى: یاران به این سو و آن سو نگردید، قشون چیچک براى مبارزه آمده است، سه روز، روزه سه تن یارانم در غار نو مى باشد
اما روزه قولطاسى به این سبب مقرر شده که هفت نفر از اهالى قولطاس براى دیدن سلطان اسحاق مى روند اما در بین راه مى گویند این مقدار از مسیر را ما پیموده ایم بقیه راه را باید سلطان به دیدن ما بیاید. به خاطر همین جسارت سه شبانه روز در زیر برف مى مانند و هلاک مى گردند. ولى سلطان آنان را زنده مى کند و جسارتشان را مى بخشاید. بهتر است عین داستان را از تذکره اعلى نقل کنیم: «هفت نفر از اهل قولطاس آمدند خدمت شاه عالم تا او را امتحان کنند. در نیم فرسخى مغازه اى بود در آنجا ماندند و گفتند این قدر راه را طى کرده آمدیم. باید در پیش ما اینجا بیاید تا با او صحبت کنیم... بر شاه عالم عیان بود فرمود: اى قابض حضرات قولطاس استقبال خواسته اند; شما بروید یک پاره ابرى که در پشت کوه قاف مى باشد امسال هفت سال است نباریده است او را ببرید از ایشان پیشواز کنید. قابض به فرموده شاه عالم رفت همان پاره ابر را برداشته رفت بالاى سر ایشان سه شبانه روز بارندگى کرد; تا از گرسنگى و سرما جان را تسلیم نمودند
القصه حضرت کاعرب یاران قولطاس را مرده به حضور پادشاه عالم رسانید. کرمدار عالم امر نمود یا پیر شرط، بدهید چادر سفیدى بر پا کنند. به فرمایش شاه چادر را برپا کردند، فرمایش شد کاکه پیره اینها را عمل بدهید. کاکه پیره آنچه شاه عالم فرمود به جا آورد. کرمدار عالم قدم مبارک بر سر ایشان ارزانى فرمود و با عصاى خود به آنها زده گفت: (قم باذنى) با اجازه من برخیزید. از باطن شاه عالم هر هفت زنده شدند و به پاى شاه عالم افتادند
یاران قولطاس عرض کردند قربان خاکپاى مبارک شویم استدعا داریم از سر تقصیر این گنهکاران درگذرید. شاه عالم فرمود جریمه شما این است: باید شما هم یک ماه روزه بگیرید
عرض کردند قربانت شویم ما اهل حقیم روزه چرا؟!! کرمدار عالم فرمود باید بگیرید، هرگاه اهل حق بودید شک
نمى آوردید. وقتى یاران دیدند حرفشان به جایى نمى رسد حضرت کاپیره را به شفاعت آوردند. کاپیره عرض کرد: یا دین ایمانم امیدوارم گناه این طایفه ها را به این کمترین ببخشید، این گنهکار را شفاعت خواه خود آورده اند. شاه عالم فرمود: یا پیر شرط به شرطى از گناه ایشان مى گذرم که بر سر شرط بنیامین برقرار باشند و به هواى نفس خود حرکت نکنند هرگاه بعد از این هر طایفه اى بى ارکانى بکند از جمع یارى بى بهره باشد. لکن اینها که شما را وساطت خود کرده اند هرگاه بر سر شرط تو ثابت قدم باشند روزه را بر آنان حرام فرمودم. هر کس از اهل حق روزه بگیرد از جمع مردان بیرون ست و داخل در سایر ملتها باشد. دست او به قطار بنیامین نخواهد رسید. یا پیر شرط هر کس اهل حق باشد باید جشن شاهى بکند و سه روز روزه بدارد.»(3)م
روزه مرنوى و روزه قولطاسى در نیت، زمان و حکم با یکدیگر فرق دارند. در نیت روزه مرنوى مى گویند: روزه مى گیرم روزه پادشاهى، از لوح تا قلم، از گاو تا ماهى، به این شرط اقرار بناى پشتان، بناى دعوت پادشاهى به حکم عزیز خاوندگار.(4)م
براى نیت روزه قولطاسى مى گویند: سه روز روزه مى گیرم به عشق یاران قولطاس، از ما گرفتن از حق قبول کردن، اول یار، آخر یار، اول آخر عزیز شاه خاوندگار.(5)م
زمان روزه مرنوى از دوازدهم چله بزرگ زمستان لغایت چهاردهم آن است چنانکه سلطان اسحاق در این باره به کردى گفته است «بیدى بنیشیم پولى هام ملى، یرى روى یاران آما اودلى، دوازده و ما نه دلى چلى»(6) یعنى: اى گروه هم عهد و پیمان بیایید بنشینیم، اینک سه روز روزه یاران به میان آمد، از دوازده ماه در میان چله
اما زمان روزه قولطاسى از چهاردهم چله بزرگ زمستان لغایت هفدهم آن است چنانکه سلطان گفته است: «داوود رو چه شان نى چله و زمستان، نیتشان نه چوارده و مانگى بو احسان، جه هفده و مانگى بگیرا چپ دسان، عیدشان پى تو بونى سرمسان، نیت و روچه شان پى قولطاسان.»(7) یعنى: اى داود روزه یاران در چله زمستان است، نیتشان در چهاردهم ماه باشد، در هفدهم ماه دست افشانى کنند، جشن آنان براى خشنودى تو باشد، به نام قولطاسان روزه بگیرند. از نظر حکم روزه مرنوى واجب است «هر کس رو چه پادشام کل کرو، پادشام و سر تقصیر گُناش نویرو.»(8) یعنى: هر کس روزه پادشاه حقیقت ناقص کند (انجام ندهد)، شاه من از سر تقصیر و گناهش نمى گذرد
اما سه روز روزه قولطاسى مستحب است به دلیل کلام سرانجام: «مرده سه رو چه زنده شانى کرد، پرى شکرانه عیدشانى کرد.»(9) یعنى: کسانى را که سه روز مرده بودند زنده کرد، براى شکرانه عید آنان شد
پ1- برهان الحق، نور على الهى، ص 32
پ2- همان مدرک، ص 128
پ3-مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، و. ایوانف، صص 112ـ105
پ4- همان مدرک، ص 198
پ5- همان مدرک.
پ6- مشاهیر اهل حق، صدیق صفى زاده، بورکه اى، ص 10
پ7- همان مدرک، ص 11
پ8- برهان الحق، نور على الهى، ص 133
پ9- همان مدرک، ص 134
ش17ـ چرا اهل حق سبیل مى گذارند؟
اهل حق روزه گرفتن، قلیان کشیدن و کوتاه کردن و تراشیدن سبیل را حرام مى دانند. چنان که اعلى دین در تذکرة اعلى گفته است: «صاحبکار فرمود: در دون(1) مرتضى على قرار چنین بوده هر کسى که ما را خواست سبیل نگیرد، ااز نان و آب روزه نباشد، اهل حقیقت قلیان نکشد; آن وقت قرار چنین بوده، چه بر طریقت چه بر حقیقت. ما اقرار دادیم در پیش محمد مصطفى، هر کس از این سه چیز بیرون باشد ما از او جدا باشیم. نشانه یارى همین است.»(2)م
در جاى دیگر نوشته است: «یارى بود خوف حق در دل نداشت; آن یار رسید به خارى(3) دید قلیان مى کشد; آن یار قلیان را از خار گرفت، پوکى زد و مویى از سبیل خودش به دندان برید، یک شب خواست به جمع پادشاه عالم بیاید اما خان آتش از داستان آگاه بود فرمود: خدا یار نام که یار بود از شرط بنیامین رفته او را به جمع راه ندهید. عرض کردند: اى شاه علت چیست؟ خان آتش افزود: حرام به دهن گذاشته، قرآن زیر پا انداخته و مویى از سبیل خود به دندان بریده است. مویى از سبیل برابر قرآن است. او را در آخرت ایمان نیست، اگر صد هزار بار قربانى کند فایده ندارد.»(4)م
دلایل دیگرى نیز براى سبیل گذاشتن اهل حق گفته شده است بدین شرح: 1ـ چون مردان اهل حق را در مساجد مورد سخریه قرار دادند على(علیه السلام) به آنان گفت: من به جاى شما نماز مى خوانم، شما به جاى نماز کردار (نیاز) کنید و شارب بگذارید تا همدیگر را بشناسید; 2ـ على(علیه السلام) هنگام غسل دادن بدن مطهر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آبى را که در گودى ناف پیغمبر جمع گردیده بود آشامید و به احترام حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) دیگر مقراض به سبیل خود نبرد; 3ـ اگر فردى یک مو از سبیل چید یک گاو نیاز دهد تا از سر تقصیرش بگذرند ولى اگر شارب را چید حق دخول به جمع خانه را ندارد و پیر حقیقت نیاز وى را نمى پذیرد; 4ـ اهانت به سبیل به منزله تعرض به ناموس اهل حق مى باشد(5); 5ـ اهل حق سبیل مى گذارند تا بر هیبت آنان افزوده شود و بدین وسیله دیگران را مرعوب سازند
پ1- در دوره اى که خدا در لباس (جسد) حضرت على(علیه السلام)، ظاهر شده بود
پ2- مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، و. ایوانف، ص 171
پ3- غیر اهل حق
پ4- مجموعه رسائل، همان، ص 143
|